ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 19 روز سن داره

ملیکا بانو

بدترین روز زندگی من !!

1391/9/14 19:57
نویسنده : فازی
485 بازدید
اشتراک گذاری

صبح ساعت 9/5 که چشمامو باز کردم دیدمت که داری با گل سر مامان بازی میکنی. یهو نگات کردم دیدم ای دل غافل توپولم پس دادی که پا شدم عوضت کردم شدی عین یه دسته گل گفتم یه ذره دیگه بخوابیم بعد پاشیم بریم صبحانه بخوریم.با هم اومدیم رو تخت تو شروع کردی با اردکت بازی کردن.یهو دیدم اردک از دستت افتاد رنگت کبود شد نگات کردم دیدم سیاهی چشمت رفته سمت راست بالا رو نگاه میکنه.هرچی صدات زدم جواب ندادی بغلت کردم تکونت دادم صدات کردم انگارتو این دنیا نبودی.خدا جون این لحظه ها رو برا هیچکس نیار........                نمیدونم چه جوری بغلت کردم و دویدم سمت خونه خاله.فقط گریه میکردم و میدویدم.خاله تا درو باز کرد فکر کرد چیزی پریده گلوت.تو رو دادم دستش و گفتم آبجی بچم تکون نمیخوره و فقط زار میزدم زارررررررررررررررررررررررررررررررر.بدترین بدترین بدترین روز زندگیم.بعدشم که خوابت گرفت و خوابوندمت.یه بار دیگم ساعت 2 بود نشسته بودی بازی میکردی که یهو شل شدی داشتی میوفتادی که گرفتمت.        باز عین صبح شدی.زنگ زدم دکتر خمسه گفت تشنج کرده سریع ببرش بیمارستان یا مفید یا مرکز طبی یا امام خمینی.فقط دویدم وسایل جمع کردم و اومدیم خونه مامانی که با مامانی بریم بیمارستان.  خلاصه رفتیم مفید و خوابوندنت و من و مامانی پیشت بودیم بیحال بودی شل بودی بمیرم برات مادر حال نداشتی.دکتر صبح اومد دیدت گفت تا فردا بمونه که تحت نظر باشه.ولی تا فرداش مشکلی پیش نیومد برات ولی یه انترنه که اومد دیدت گفت نه بازم بمونه.منم گفتم مسعود بیاد با رضایت خودمون بریم.هیچ کاری برامون نکردن خیلیم اعصابمو خورد کردن این پرستارا. گفتم میرم خونه میبرمش پیش بهترین دکتر. پرسیدم که دکتر غفرانی بهترین دکتر مغز و اعصاب اطفال که مطبش تو میرداماد.باید شمارشو از یه جایی گیر بیارم.آخه 118 هم میگه نداریم.فعلا که دارم بهت قرص میدم تا انشالله پیدا کنم شمارشو هرچه زودتر ببرمت خیالم راحت شه.خدا یعنی میشه ببرمت دکتر بگه هیچی نیست این که خوبه خوبه نه قرص میخواد نه دارو یعنی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ملیکا بانو می باشد